راء که می آید نشان از نام اوست

سهم من از عاشقی هجران اوست

چون که نون و میم با هم می رسند

آتشی بر جان بنده می کشند

نام او تنها برایم نام نیست

گرچه او در زندگی هم گام نیست

تا که رخ در پرده گِل می کشم

عشق پاکش را به دوش دل کشم

 18 شهریور 92

شب وتنهایی و دوری ز رویش

شدم غرقه بسی در موج مویش

نباشد اضطراب از غرقه گشتن

که باشد زندگی اندر سبویش

 17 شهریور 92

ساقیا پر کن تو جامم را مدام

یک دو خط مانده ز عشق ناتمام

هرکس از ره می رسد گوید کلام

لیک بشنو،

(درنیابد حال پخته هیچ خام)

17 شهریور 92

سرسودای نگاری به دل زار من است

ذکر نامش همه آنات خدا کار من است

گر همه عمر بسوزم ز فراق رویش

شکرگویم که وردش مددکار من است

16شهریور92

دل در طلب و چشم به دنبال نگاهش

چاهیست گرفتار بدان خال سیاهش

ناچار و همی شاد از این بخت سیاهش

چون آهوی وحشی که فتادست به دامش

ای معتکف و پرده نگهدار حیائش

دیوانه شدم زآن قدح مهر و صفایش

15شهریور 92

عمریست بدنبال پرپرواز دویدم

دیریست دراین رهگذرم یار ندیدم

فریاد ازاین کوتهی عمر و درازی امل ها

صبریست که قسمت شده غمخوار ندیدم

31مرداد92

دور از منی و در دل من جا داری

هیزم آتش این دل شیدا داری

تو مپندار که با بی خبری از عشق خلاصی یابی

مبتلا را ز وجودت چو مسیحا داری

این نظر این تپش و این همه اندوه خدایا تا کی

تو که زنجیر دل آدمیان را داری

قسمتم نیست اگر سلطنت گوشه قلب نگار

با خبر باش که ملک دل من تو تنها داری

9 تیر 92

چه غریبانه به دنبال دلت خواهم گشت

و صد افسوس دلم خواهد خورد

که ندانست بهای گهری مثل تو را

گلشن مهر و صفا بودی و رفتی ز برم

ای تو صیاد دل خسته من

دل من تاب و توانش رفته است

28 خرداد 92

موهای پر از چین و شکن روی زمین ریخت

انگار که دیوار پر از هیبت چین ریخت*

تا دید که اغیار بدو مردمکانند

خون همه را یکسره بر روی زمین ریخت

*شعر از خانم آرزومندی

منادی ندا می دهد که فرصت گذشت

به سر شد جوانی و مهلت گذشت

به عمری که می شد دلی شاد کرد

هدرشد هدرشد به سرعت گذشت